نام رمان : حقم نبود …
نویسنده : nona jooon کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۲٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۹۹
خلاصه داستان :
داستان در مورد دختری به اسم پرنیانه… دختری که تو اوج لجبازی و خودخواهی نمیتونه نسبت به دیگران بی تفاوت باشه… با همه بدی ها و خوبی ها بازم اطرافیانش رو میبخشه و نمیذاره تا کینه ای تو قلبش بمونه…
ولی…
روزگار میخواد تا اونو امتحان کنه….
یه امتحان سخت…
که شاید توش راه بخششی وجود نداشته باشه…
امتحانی که قلب پرنیان رو به بازی میگیره…
یه بازی بین عشق و نفرت…
بین بخشش و تقاص…
و این شروع اشکار شدن یه رازه…
رازی قدیمی…
نام رمان : حقم نبود …
نویسنده : nona jooon کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۲٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۹۹
خلاصه داستان :
داستان در مورد دختری به اسم پرنیانه… دختری که تو اوج لجبازی و خودخواهی نمیتونه نسبت به دیگران بی تفاوت باشه… با همه بدی ها و خوبی ها بازم اطرافیانش رو میبخشه و نمیذاره تا کینه ای تو قلبش بمونه…
ولی…
روزگار میخواد تا اونو امتحان کنه….
یه امتحان سخت…
که شاید توش راه بخششی وجود نداشته باشه…
امتحانی که قلب پرنیان رو به بازی میگیره…
یه بازی بین عشق و نفرت…
بین بخشش و تقاص…
و این شروع اشکار شدن یه رازه…
رازی قدیمی…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از nona jooon عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
با سیخونک بنفشه,از حالت خلسه ای که طبق معمول سر کلاس دینی سراغمون میومد, بیرون اومدم و با حرص سرمو تکون دادم یعنی که چی میگی؟…با صورتی که از نگه داشتن خنده سرخ شده بود,به محمدی,دبیر دینی مون اشاره کرد و بعد سرشو انداخت پایین تا بخنده…نگاهی به محمدی انداختم که دیدم با انگشت داره دماغشو به بهترین وجه(از تو)میخارونه!از خنده سرموپشت کتاب که نیم ساعت بی جهت باز بود,قایم کردم و بی صدا خندیدم.داشتم اشک چشماموپاک میکردم که زنگ خورد و بالاخره یک ساعت ونیم جانکاه,تموم شد! با بنفشه سریع پریدیم تو حیاط رفتم سمت بوفه,بالاخره بعد ده مین,در حالیکه از فشردگی در حال له شدن بودم,اومدم بیرون,ساندویچ و دلستر بنفشه رو دادم دستش و کنار میله بسکتبال رو زمین نشستیم…یه کم از دلستر خوردم و همونجور که نایلون ساندویچ رو باز میکردم,گفتم:
-ولی بنفشه,لازم شد یه بار گوشی بیارم از این محمدیه یه عکس بگیریم! بذارم تو فیسبوک,بالاترین لایک خور ایران میشه!
بنفشه-وای نه پری,دنبال دردسری ها,باز میخوای این نادریه حالتو بگیره؟
سرموچرخوندم و به نادری,معاونمون که ابروهای تتو شده نامرتبی داشت و مثل تلسکوپ هابل بچه ها رو زیر نظر داشت,نگاه انداختم,لقمه اموقورت دادمو برگشتم سمت بنفشه..
-د ن د..اون دفعه هم که گوشیو ازم گرفت,اون شیرین نکبت راپورت داده بود.این دفعه دیگه نمیذارم…
همون موقع زنگو زدم که با حرص بطری رو کوبوندم زمین و گفتم:
-اهه…اگه گذاشتن دو لقمه کوفت کنیم…بلند شو…الان داد شاکری(دبیر ادبیات)در میاد…