نام رمان : در اسارت شیطان
نویسنده : ژاله صفری کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۱٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۸۶
خلاصه داستان :
این داستان دربارۀ دختریست که در سن نوجوانی پدرش را از دست میدهد ، پدر به دلیل مصرف بیش از حد مواد “اُوردوز” کرده و از بین میرود و نگین دخترش که علاقۀ زیادی به پدر داشته تصمیم میگیرد رشتۀ مددکاری را دنبال کند و در کمپهای ترک اعتیاد به تحقیق در این باره بپردازد و از همینجا با انسانهای مختلفی آشنا میشود ، انسانهایی بسیار شریف و دوست داشتنی که هر یک به نوعی به جاده ای انحرافی به نام اعتیاد کشیده شده اند . نگین دراین میان سعی دارد به کسانی که در این کمپها با آنان آشنا شده کمک کند ، او با جوانی به نام “پندار” آشنا میشود و با ماجراهای گوناگونی برخورد می کند…
نام رمان : در اسارت شیطان
نویسنده : ژاله صفری کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۱٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۸۶
خلاصه داستان :
این داستان دربارۀ دختریست که در سن نوجوانی پدرش را از دست میدهد ، پدر به دلیل مصرف بیش از حد مواد “اُوردوز” کرده و از بین میرود و نگین دخترش که علاقۀ زیادی به پدر داشته تصمیم میگیرد رشتۀ مددکاری را دنبال کند و در کمپهای ترک اعتیاد به تحقیق در این باره بپردازد و از همینجا با انسانهای مختلفی آشنا میشود ، انسانهایی بسیار شریف و دوست داشتنی که هر یک به نوعی به جاده ای انحرافی به نام اعتیاد کشیده شده اند . نگین دراین میان سعی دارد به کسانی که در این کمپها با آنان آشنا شده کمک کند ، او با جوانی به نام “پندار” آشنا میشود و با ماجراهای گوناگونی برخورد می کند…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از ژاله صفری عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
احمد از خانۀ دوستش بیرون زد ، خمیده و تلو تلو خوران کوچه را طی کرد کوچه ای تنگ و باریک ، در آن نیمه شب سردو مه آلود که بیشتر مردم در خانه هایشان به خواب رفته بودند ، این مرد چهل ساله ، خیلی زود با یک اشتباه و یک لغزش کارش به اینجا رسیده بود ، در واقع اینجا یعنی جایی که خود را، زن محبوبش را ، فرزندانش را ، شغلش و آبرویش را تقدیم چنگال اهریمن اعتیاد کرده بود
اینجا یعنی آخر ، یعنی نقطۀ پایان ، در نقطۀ صفر احمد میخواست به انتهای کوچه برسد اما نتوانست ، او محکم به زمین خورد مثل هزاران بار دیگری که این اتفاق برایش افتاده بود ، اما اینبار با دفعات قبل فرق میکرد ، احمد اینبار نتوانست از جای خود برخیزد ، نیمی از بدنش داخل جوی آب ونیمی دیگر بیرون بود ، حتی نتوانست خود را از داخل جوی بیرون بکشد، خواست فریاد بزند و کمک بخواهد اما توانش را نداشت ، نیمی از بدنش خیس شده بود و همین باعث شد که لرز ش شدیدی را تا مغز استخوانش حس کند ، باز هم سعی کرد ولی هر چه تلاش کرد دستها ، و همینطور پاهایش توان حرکت نداشتند ، سر درد و دل درد شدید او را بیحال کرد ، در این حال فکر کرد اگر در این کوچۀ تاریک کسی به کمکش نیامد چه ؟ حتما” خواهد مرد ، کمی بعد بارش برف هم شروع شد اول آرام آرام و بعد تند شد چشمانش را بسختی باز کرد ، نگاهی به دورو برش انداخت ، پرنده پر نمیزد ، سکوتی عمیق در کوچه حکمفرما بود ، زیر لب گفت : کارم تمومه!!!
به فکر دخترش نگین افتاد که به تازگی وارد ده سالگی شده بود و پسرش نیما که هشت ساله بود بعد از سالها احساس کرد دلش برای خانواده اش تنگ شده ، اگر قرار بود بمیرد ایکاش در کنار خانواده اش میمرد ولی برای این حرفها خیلی دیر شده بود ، یک لحظه خود را در دانشگاه در کنار مهناز نامزدش دید ، بهترین روزهای زندگیش ، در اوج جوانی ، رتبۀ اول و خوش تیپ ترین پسر دانشگاه ، بعد شب عروسی و بدنبال آن بدنیا آمدن فرزندانشان ، لبخند تلخی زدو همچنان به دانه های برف خیره شد…….